سایناساینا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

ساینا , عسل مامان و بابا

7امین روز از سال جدید

قربون شما بشم من  سلام علیکم مامان جونی جونم واست بگه که شما می ری تو روروئک و حسابی بدو بدو می کنی و ذوق می کنی و جیغ می زنی منم هر روز خونه را تی و جارو می کنم که شما راحت باشی سال نو و شروعش خیلی زیبا بود و با هم قران خوندیم و دعا کردیم و یه ذره چون مامان بزرگا و بابا بزگا نبودن با هم ناراحت شدیم اما بعدش کلی با بابا جون و دوستامون رقصیدیم و شما این روزا همش عیدی می گیری و کلی کادو  راستی یادته سه ماهت بود بهت غذا دادم اون موقع واسه دو روز هیچی نخوردی و منم دیگه بهت فقط شیر دادم اما الان دو روزه که داری غذا می خوری  واست فرنی درست کردم و با علاقه می خوری و تا قاشق می بینی...
7 فروردين 1391

فرشته ای در سال نود

دخترم سال 90 شمسی داره تموم میشه , 5 ساعت و 14 دقیقه به پایان سال مونده  امسال یکی از بهترین سالهای عمرمون بود چون خدا تو را به ما داد فرشته کوچولو  تو امسال خونه ما را نور باران کردی و با قدمت زندگی ما را دگرگون کردی الان با بابا رفتی بیرون  اولین باره که با بابا تنها رفتی بیرون الان حدود 4 ساعت که رفتین و کلی دلتنگتونم , خدا کنه زود برگردین دیروز با هم رفته بودیم جشن نوروز کودکان خیلی بهت خوش گذشت و کلی هیجان زده بودی همه دورمون جمع می شدن و شما را نیگاه می کردن عزیز مامان امیدوارم سال خوبی را شروع کنی و همیشه و همیشه ما سه تا باهم خوش و خرم و در سلامتی و نعمت باشیم ر...
1 فروردين 1391

پیشرفت

نمک نمکدون مامان دخترم جونم واست بگه که الان 3 روز که می چرخی روی شیکمت و سعی می کنی خودت را بکشی جلو بعد 4-5 دقیقه هم خسته می شی و شروع می کنی جیغ زدن دوباره میزارمت رو پشت و در عرض 1 ثانیه بازم می چرخی رو شیکم و ....       دیروز به همراه بابا گلی رفتیم آخرین چهار شنبه سال را جشن گرفتیم و شما کلی تفریح کردی همش کلی آدم دنبال کالسکه شما میو مد و نیگات می کرد و اجازه می گرفتن واسه عکس گرفتن خانمی الان دو روزه که لب پائینت را می مکی   ساینا دیوونتم مامان هر روز که می گذره بیشتر وجودت را باور می کنم و عاشقتر از روز قبل می شم دوست دارم دخترم ...
25 اسفند 1390

اولین سفر سه نفره

هوراااااااااا..... بعد 2 سال رفتیم یه سفر  من و بابا و شما سه تایی رفتیم کالیفرنیا خونه سمیه و دانیال و دیوین مامانی این سالها من و بابا ترکیه بودیم و تو اون 3 سال  چند دفعه سفر رفتیم بعد از اونم اومدیم اینجا و همش کار و درس و وقت واسه هیچی نبود اما این سفر یه سفر واقعی بود   چون که: با ماشین رفتیم و کلی تو راه خوش گذشت و شما هم شیر می خوردی و بازی میکردی و می خوابیدی و همش خندون بودی  خیلی سفر خوبی بود  و خیلی خوش گذشت  شما واسه اولین بار رفتی روی شنها و اقیانوس را دیدی قربونت برم من که به همه می خندیدی  کم کم داره عید می رسه و باید شروع کنم خ...
16 اسفند 1390

قلمبه

سلام علیکم قلمبه واقعا نمیدونم چه جوری شروع کنم مامانی همه لحظه هام با تو شکل گرفته و واقعا نفسهام به خاطر تو این جوری عمیقتر از قبل شده دخملی شما این روزا به شدت عاشق دندون گیرت شدی و حسابی واسه خودت می کشی به لثه هات 4 روز پیش واسه اولین بار واسه ظرف شکلات که بغل دستت بود و من گذاشتم کنار بهونه گرفتی و می خواستی باهاشون بازی کنی وای مامانی این یعنی کم کم باید یه سری چیزا را ازت دور کنم  خطر ناک شدی آخه همه چی را میزاری تو دهنت  دخملی من با یه خاله جدید تو نی نی سایت آشنا شدم به اسم خاله کژال اونم اینجاست با خونه ما 20 دقیقه فاصله داره نی نی داره تو شیکمش ایشاال... نی نی تا...
6 اسفند 1390

یه عالمه خبر جدید

پرنسس مامان  قلمبه ی مامان سلااااااااااااااااااااااااااام می خوام واست بگم 25 بهمن (14 فوریه) تولد بابا گلی بود و یه مهمونی کوچولو گرفته بودیم و دوستای بابا را دعوت کرده بودیم و کلی رقصیدیم  شما هم کلی خوشگل کرده بودی و همش می خندیدی و کلی شاد بودی و به عالمه کادو واسه بابایی گرفته بودی گل دخترم دیگه اسمت را می شناسی و وقتی صدات می کنم سرت را می چرخونی و نیگا می کنی  عقب عقب می ری و بعضی وقتها سرت می شه مرکز و دور خودت می چرخی یه عالمه هم با جدیت صحبت می کنی و منتظر می مونی تا جواب بشنوی  مامانی تموم مدت می خندی و کلا فقط شادی و وقتی خسته می شی غر می زنی قربو...
27 بهمن 1390

واکسن 4 ماهگی

پرنسس مامان 2 روز پیش رفتیم واکسن زدیم  قربون دختر شجاعم برم من , که این همه شجاع بودی این دو روزه یه کوچولو تب داشتی و ناله می کردی اما الان خوب خوب هستی وزنت 7 کیلو 150 گرم بود  الان 1 هفته می شه که پاهات را محکم می گیری و می خوای بکنی تو دهنت هر کاری می کنم  مخندی و از خنده غش می کنی قربون چشات برم من که هر جا می رم دنبال من چشات می چرخه وقتی بغل بابا هستی حسابی کیف می کنی و همش می خندی دیوونتم مامانم اینم از عکس شما در مطب دکتر   ...
13 بهمن 1390

4 ماهگی مبارک مامان جونم

دختر گلم  شیرین عسل  امروز 4 ماهه شدی 4 ماهه اومدی و سراسر زندگی مارا غرق خوشبختی کردی امروز بعد از ظهر باید بریم دکتر و واکسن بزنیم  از این روزا واست بگم که الان 20 روزه آب دهنت که عین شهد عسل می مونه همینجوری روونه و همه جا را خیس آب می کنی دامنه اصواتت حسابی وسیع شده و یه عالمه صوت جدید همش به کار می بری وقتی باهات حر ف میزنم حسابی گوش میدی و بعدش هم جوابم را میدی عاشق آب بازی هستی و همش واسه خودت دست و پا میزنی هر دوتا مشتت همیشه تو دهنت هستش و وقتی شیر می خوری انگشت اشارت را هم زمان می کنی تو دهنت وقتی بابا با تلفون باهات حرف می زنه اولش می خندی و بعدش کلی دنبا...
10 بهمن 1390

خنده هات عشق را تو خونه 1000 برابر کرده

دختر گلم الان 96 روز که اومدی پیش ما باورم نمیشه روزا اینقد زود گذشتن 1هفته می شه که همه چی را بادست می گیری و می کنی تو دهنت  هردو تا دستت هم که مدام تو دهنت و حسابی آب دهنت همه جا را نوچ می کنه(آخه آب دهنتون عسله)   امروز واسه اولین بار خنده هات صدا داشت و حسابی همش می خندیدی  هر روز با کارای جدیدت حسابی مامان و بابا را شارژ می کنی واسه ادامه زندگی در کنار تو تا قبل اینکه به دنیا بیایی همش می گفتم وقتی 50 سالم شد دیگه بمیرم آخه نمی خواستم پیر و زمین گیر شم اما الان می خوام خدا بهم عمری بده که همش نیگات کنم همش حست کنم ساینا روزی 1000 بار خدا را شکر می کنم و سجده شکر ...
17 دی 1390