مامان خانم تو رخت خواب
سلام گل زیبای مامان
با امروز ۳ هفته میشه که مامان رفته تو استرحت مطلق به خاطره آجی کوچولو ، خانم عجله داشتن زودی بیان پیش من و شما و بابا اما دکتر خان نزاشتن که خانم به دنیا بیان .
به جاش من کلی محروم شدم از بغل کردنت و همش باید تو رخت خواب باشم و دراز بکشم ، ۲ روزی که بیمارستان بودم با تعجب نیگام میکردی و زیاد نزدیکم نمیشدی ، هر دو شب از دوری تو و بابا فقط گریه کردم ، همش صدات تو گوشم بود که میگفتی ماما،مامی،...
بالاخره اومدم خونه اما هنوز هم نمیشه که محکم بگیرم بغل و باهم برقصیم ، میدونم واسه تو هم سخته اما هر دو به خاطره آجی گلی تحمل میکنیم.
عمه سامره از بلژیک اومد اینجا پیشمون که کمکمون کنه الان ۱۰ روزی میشه که اومده ، شما هم هر روز با عمه بیرونی ، بابا هم که سر کار و مامان خانم تو خونه .
حالا عکست را که میبینی میگی ناینا و گوشت و دندونات را نشونمون میدی و واسه خودت با هر آهنگی میخونی و البته میرقصی .
کلی قد کشیدی فقط بعضی وقتا تو غذا خوردن یه کوچولو اذیت میکنی ،هر جا می ری می شی مرکز توجه آدما و فقط واسه همه می خندی
یاد گرفتی نه نه نه بگی
عاشق گردنبندی و همش به خودت گردنبند آویزون می کنی و با کیف و کفشای مامان می ری دم آیینه و خودت را نیگاه می کنی
دیوونتم مامانی
قول قول می دم آجی که به دنیا اومد با آهنگ گنگام استایل دو بار حسابی با هم برقصیم