سایناساینا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

ساینا , عسل مامان و بابا

72 روزه که اومدی

کرانچی مامان ا مروز 72 روز که از اومدن قشنگت گذشته هنوز باورم نمیشه که دیگه تو شیمک من نیستی شما عاشق حمومی و کلی  عشق می کنی تو حموم با همه حرفای من می خندی و وقتی تامو جری می بینی از شدت خنده جیغ می زنی واسم سوال مامانی مگه  شما متوجه می شی که چی می شه؟ عاشق موزیکی و خدا نکنه موزیک قطع شه جیغ می زنی تا دوباره شروع شه هنوز موفق نشدی انگشتت را به دهنت برسونی و آب دهنت راه میوفته که شست را بمکی اما نمیشه الان یه هفته اس ت که صبحها می رم سر کار و شما پیش بابایی می مونی تا ساعت کاری بخواد تموم شه جونم به لبم می رسه و عین دیوونه ها میشم و هر دفعه به خاطر عجله یادم می ...
21 آذر 1390

نمک نمکدون

سلام قلمبه مامان الهی قربونت برم که روز به روز داری زیباتر می شی فردا باید کار را شروع کنم از همین حالا دلم واست تنگ شده صبج ها میرم سر کار و شما پیش بابا می مونی 7 صبح میرم تا 11 صبح پنج روز هفته دختر گلم این روزا صداهایی که از خودت در میاری بیشتر شده و وقتی می خندی از خنده غش می کنی عاشق موزیک هستی و تلویزیون امروز با تام و جری کلی خندیدی و جیغ می زدی منم از خنده های تو روده بر شده بودم دخملی می دونی چقده عاشقتم واسم دعا کن تا این روزا زود بگذرن دوست دارم زندگیم بوس گنده واسه لپای خوشگلت   ...
14 آذر 1390

واکسن

الان 1 ساعت می شه که از دکتر اومدیم خونه  الهی مامان قربونت بره وقتی واکسن زدن واست اولش تا 5 ثانیه منو مات نیگاه کردی و بعدش بغض کردی و زدی زیر گریه و هق هق می کردی خیلی واسم سخت گذشت و واسه دومیش دستام می لرزید و نمی تونستم نگهت دارم بعد از دومی هم یه ذره بغض کردی و شیر خوردی و خوابیدی تا خونه دردت بخوره سرم , الان تایلنول خوردی و خوابیدی مامانی از حالا تا فردا صبح بالای سرت بیداره که یه وقتی خدا نکرده تب نکنی دوست دارم دختر شجاع   ساینا قبل واکسن در مطب دکتر ساینا بعد از واکسن   ...
9 آذر 1390

عسلی

عشق مامان روز به روز داری خواستنی تر و زیباتر می شی تعداد صداهایی که از خودت در میاری بیشتر شده و همش در حال خندیدن هستی  وقتی آهنگ شاد می زارم کلی ذوق می کنی و به رقصیدن من می خندی 21 نوامبر واسه اولین بار ناخنهات کوتاه شد منم این کار را نکردم چون می ترسیدم خاله طاهره این کار را کرد واستون. راستی جونم واست بگه تا قبل از این انگشت نمی خوردی و هر دوتا دستت را می کردی دهنت اما دیشب واسه اولین بار به کمک بابا انگشت شستت را مکیدی قربونت برم من فردا روز واکسنت و من کلی دلهره دارم خدا کنه یه وقتی تب نکنی دوست دارم شیرین عسل ...
8 آذر 1390

54 روز گذشت

الان 54 روز که از ورود زیبای تو گذشته خیلی دیر اومدم و اینجا را آپدیت کردم ببخشید کالج و اثاث کشی و خونه جدید نذاشتن وقتی واسه من بمونه تو این مدت کلی تغیرات به وجود اومده و تو هر روز زیباتر می شی و کارای جدید انجام می دی 10 نوامبر زبون در آوردی و تف درست کردی با کلی حباب سعی می کنی شیشه شیر را خودت دستت بگیری اول شیر مامان را می خوری و بعد هم شیر خشک بیشتر اوقات شبا خوب خوب می خوابی اما بعضی شبا سخت می خوابی اونم راهش را بابا دیشب پیدا کرد صدای سشوار  بابا بعد از این که هر دوتامون کلافه شده بودیم رفت تو نت و یه سرچ کرد و یه نرم افزار را دانلود کرد وقتی روشنش کرد صدای سشوار و تو در کمال تعجب با سه شماره خوابیدی هنوز هم ب...
3 آذر 1390

دختر گلی

آلوچه مامان  تازگیها کلی شیرین کاری دارین دختر گلی تازگیها بعد از شیر و عوض شدن 1 ساعت بیدار می مونه و کلی بازی می کنه ملافه را می کشه و یا کلی با خودشون حرف می زنن ای کاش می فهمیدم چی می گی مامان دختری همش سرش را می چرخونه و همه جا را حسابی رصد می کنه    وقتی باهاش حرف می زنم می خنده و کلی ناز می کنه و بعدش هم سعی می کنه جواب بده یه آ من می گم یه آ او می گه یه ای من می گم یه ای او میگه الهی قربونت برم من     بعدش هم سرش را تنظیم میکنه روی قلبم و عین فرشته ها میخوابه دوست دارم ماماااانیییییییییی         ...
12 آبان 1390

من 1 ماهه شدم

بلاخره 30 روز گذشت چقده هم زود گذشت باورم نمیشه الان 30 روزه بغل ما هستی این روزا با عروسکات بازی می کنی و کلی هم ذوقشون را داری و کلی می خندی   وقتی تو تخت ما می خوابی زود خوابت می بره و عمیق می خوابی مامان قربون اون لحظه ها بشه که نخواهی پستونک یا شیشه یا سینه مامان را بگیری زل می زنی تو چشام ولبات را به هم قفل می کنی آلوچه دیوونتم و می پرستمت   ...
9 آبان 1390

من 21 روزه شدم

سلام  من امروز21 روزه که به دنیا اومدم   این مدت نشد بیام و به وبلاگم سر بزنم الان می خوام یه شرح کوتاهی بدم از روزهایی که گذشته مامان سعی کرد من را به روش طبیعی به دنیا بیاره اما من چون یه عالمه لپ داشتم نشد و مامان را سزارین کردن وقتی به دنیا اومدم خوب خوب چشام را باز کردم و اول بابایی را بالای سرم دیدم که یه دفعه سکسکه کردم و گریه.   مامان اولین سوالش این بود : ساینا چشاش بازه؟ بعدش بابا من را داد دست مامان که مامان من را ماچ کنه من 4 کیلو 50 گرم بودم با 56.5 قد وقتی سکسکه می کنم کلافه می شم و مامان باید یه عالمه بغلم کنه ما 3 روز بیمارستان بودیم و3 اک...
30 مهر 1390

خوش آمدی

ساینا اومد خونه جمعه 30 سپتامبر ساعت 7:30 بعد از ظهر به وقت آریزونا شنبه 9 مهر ساعت 6:00 صبح به وفت تهران دخترم وزنش 4 کیلو و 55 گرم بود دور سرش 32 سانتی متر   قدش   56.5 سانتی متر   عزیزم به خونه خوش آمدی البته فعلا تا 4 روز ما بیمارستان هستیم چون مچبور به سزارین شدیم دوست دارم مامانی   ...
14 مهر 1390