سایناساینا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

ساینا , عسل مامان و بابا

54 روز گذشت

الان 54 روز که از ورود زیبای تو گذشته خیلی دیر اومدم و اینجا را آپدیت کردم ببخشید کالج و اثاث کشی و خونه جدید نذاشتن وقتی واسه من بمونه تو این مدت کلی تغیرات به وجود اومده و تو هر روز زیباتر می شی و کارای جدید انجام می دی 10 نوامبر زبون در آوردی و تف درست کردی با کلی حباب سعی می کنی شیشه شیر را خودت دستت بگیری اول شیر مامان را می خوری و بعد هم شیر خشک بیشتر اوقات شبا خوب خوب می خوابی اما بعضی شبا سخت می خوابی اونم راهش را بابا دیشب پیدا کرد صدای سشوار  بابا بعد از این که هر دوتامون کلافه شده بودیم رفت تو نت و یه سرچ کرد و یه نرم افزار را دانلود کرد وقتی روشنش کرد صدای سشوار و تو در کمال تعجب با سه شماره خوابیدی هنوز هم ب...
3 آذر 1390

دختر گلی

آلوچه مامان  تازگیها کلی شیرین کاری دارین دختر گلی تازگیها بعد از شیر و عوض شدن 1 ساعت بیدار می مونه و کلی بازی می کنه ملافه را می کشه و یا کلی با خودشون حرف می زنن ای کاش می فهمیدم چی می گی مامان دختری همش سرش را می چرخونه و همه جا را حسابی رصد می کنه    وقتی باهاش حرف می زنم می خنده و کلی ناز می کنه و بعدش هم سعی می کنه جواب بده یه آ من می گم یه آ او می گه یه ای من می گم یه ای او میگه الهی قربونت برم من     بعدش هم سرش را تنظیم میکنه روی قلبم و عین فرشته ها میخوابه دوست دارم ماماااانیییییییییی         ...
12 آبان 1390

من 1 ماهه شدم

بلاخره 30 روز گذشت چقده هم زود گذشت باورم نمیشه الان 30 روزه بغل ما هستی این روزا با عروسکات بازی می کنی و کلی هم ذوقشون را داری و کلی می خندی   وقتی تو تخت ما می خوابی زود خوابت می بره و عمیق می خوابی مامان قربون اون لحظه ها بشه که نخواهی پستونک یا شیشه یا سینه مامان را بگیری زل می زنی تو چشام ولبات را به هم قفل می کنی آلوچه دیوونتم و می پرستمت   ...
9 آبان 1390

من 21 روزه شدم

سلام  من امروز21 روزه که به دنیا اومدم   این مدت نشد بیام و به وبلاگم سر بزنم الان می خوام یه شرح کوتاهی بدم از روزهایی که گذشته مامان سعی کرد من را به روش طبیعی به دنیا بیاره اما من چون یه عالمه لپ داشتم نشد و مامان را سزارین کردن وقتی به دنیا اومدم خوب خوب چشام را باز کردم و اول بابایی را بالای سرم دیدم که یه دفعه سکسکه کردم و گریه.   مامان اولین سوالش این بود : ساینا چشاش بازه؟ بعدش بابا من را داد دست مامان که مامان من را ماچ کنه من 4 کیلو 50 گرم بودم با 56.5 قد وقتی سکسکه می کنم کلافه می شم و مامان باید یه عالمه بغلم کنه ما 3 روز بیمارستان بودیم و3 اک...
30 مهر 1390

خوش آمدی

ساینا اومد خونه جمعه 30 سپتامبر ساعت 7:30 بعد از ظهر به وقت آریزونا شنبه 9 مهر ساعت 6:00 صبح به وفت تهران دخترم وزنش 4 کیلو و 55 گرم بود دور سرش 32 سانتی متر   قدش   56.5 سانتی متر   عزیزم به خونه خوش آمدی البته فعلا تا 4 روز ما بیمارستان هستیم چون مچبور به سزارین شدیم دوست دارم مامانی   ...
14 مهر 1390

انتظار

الان ساعت  2:30  صبح به وقت آریزونا پروتئین ادرار بالا بود و منتظریم که ما را ببرن بخش زایمان بابایی رفته خونه و کارسیت را بسته و برگشته بابایی کلی خوشحال و فقط نگران که چه جوری بغلتون کنه من خیلی ترس دارم و خیلی هیجانزده هستم  نمی دونم دقیقا حسم چه جوریه قربون دخملی برم من دوست داریم انشاال... فردا این موقع بغل ما هستی  ...
8 مهر 1390