سایناساینا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

ساینا , عسل مامان و بابا

سینه خیز

واااااااااااااااااااااااای پرنسس سلااااااااااااام شما سینه خیز می ری  باورم نمیشه یه دفعه نیگات کردم دیدم بلهههههه دخترم سینه خیز می ره  قربونت برم من عاشقتم  گل گل مامان الان دیگه می تونی بدون تکیه دادن بشینی اما باید حواسم باشه که یه دفعه نری  حروفی که به کار می بری بیشتر شده دٍدَدٍدَدٍدَ و س س س و ی ی ی و ک ک  ک  همش واسه خودت آواز می خونی و حرف می زنی  یه وقتهایی خیلی جدی تو چشام نیگاه می کنی و حسابی صحبت می کنی  چند شب پیش فکر کنم خواب بد دیدی و بعد اینکه هوشیار شدی 5 دقیقه تمام با دقت و جدیت واسم حرف زدی و تو بغلم خوابت برد ...
10 ارديبهشت 1391

خانم خانما

تپل خوشگل مامااااااااااان علیک سلام اومدم واست بگم که دیروز با بابا جونی رفتیم کاسکو واسه پاسپورت عکس بگیریم  منتظر بودیم عکسا آماده بشه و رفتیم واسه خودمون تو فروشگاه بگردیم که شما یه دفعه ذوق زده شدی و خودت را انداختی رو یه عروسک بزرگ  بله آقا خرسه حالا خونه ماست و شما همش نیگاش می کنی و ذوق می کنی   مامان واسمون دعا کن از خدا بخواه کارامون درست شه که بریم ایران خیلی دلم هوای خونه را کرده زندگی مامان با هم رفتیم خونه خاله کژال و دانیل را دوباره دیدم و واااای خیلی نازه ه ه ه .... اینم عکس شما با آقا دنیل     گل زندگی چند شب همش بی قراری و یه کوچ...
3 ارديبهشت 1391

روزها زود می گذرد...

گل مامان سلام  قربون شما برم من , منو ببخش که این همه دیر به دیر میام و آپدیت می کنم اینجا را , گل گل مامان یه عالمه خبر دارم واست اول این که نی نی خاله کژال به دنیا اومد و اسمش دانیال و خیلی ناز و خوشگل  دوم این که این روزا با هر حرکت ما می خندی و غش می کنی از خنده شما تازگیها وقت خواب می گی ام ام و همش تو بازی هات با خودت حرف می زنی و وقت خنده خخخخخ می گی  6 ماهگی هم گذروندی و فکر کنم کم کم وقت دندون در آوردن رسیده مامااااااااااااان داشت یادم می رفت از دو هفته پیش شما می غلتی روی زمین و ما هم هر دفعه کلی ذوق می کنیم  هدف را پیدا می کنی به طرفش میغلطی  ...
28 فروردين 1391

عسل گلی

عشق زیبای مامان جونم واست بگه 2 روز پیش من و شما و خاله مینا با هم رفتیم خرید و کلی خوش گذروندیم قبلش بابایی زنگ زده بود و از ما خواسته بود که کلید را بزاریم تو گلدون  جونم واست بگه ما برگشتیم و بابا جونی بادش رفته بود کلید را بزارخ سر جاش شما هم تو ماشین شیر خوردی و کلی بازی کردی و رفتی بغل مینا جون و واسه خودت دست و پا می زدی و یه دفعه شروع کردی پوپو کردن  به مینا گفتم شما را بده به من اما گفت وایسا کارش را بکنه بعدش عوض کنیم  بلهههههههههههه بعد 5 دقیقه شما حسابی لم دادی به خاله و یه لبخند دلنشین رو لبت بود  منم تو را گرفتم تا عوض کنم  بلههههههههه مامان شما پس داده بودی و...
10 فروردين 1391

7امین روز از سال جدید

قربون شما بشم من  سلام علیکم مامان جونی جونم واست بگه که شما می ری تو روروئک و حسابی بدو بدو می کنی و ذوق می کنی و جیغ می زنی منم هر روز خونه را تی و جارو می کنم که شما راحت باشی سال نو و شروعش خیلی زیبا بود و با هم قران خوندیم و دعا کردیم و یه ذره چون مامان بزرگا و بابا بزگا نبودن با هم ناراحت شدیم اما بعدش کلی با بابا جون و دوستامون رقصیدیم و شما این روزا همش عیدی می گیری و کلی کادو  راستی یادته سه ماهت بود بهت غذا دادم اون موقع واسه دو روز هیچی نخوردی و منم دیگه بهت فقط شیر دادم اما الان دو روزه که داری غذا می خوری  واست فرنی درست کردم و با علاقه می خوری و تا قاشق می بینی...
7 فروردين 1391

فرشته ای در سال نود

دخترم سال 90 شمسی داره تموم میشه , 5 ساعت و 14 دقیقه به پایان سال مونده  امسال یکی از بهترین سالهای عمرمون بود چون خدا تو را به ما داد فرشته کوچولو  تو امسال خونه ما را نور باران کردی و با قدمت زندگی ما را دگرگون کردی الان با بابا رفتی بیرون  اولین باره که با بابا تنها رفتی بیرون الان حدود 4 ساعت که رفتین و کلی دلتنگتونم , خدا کنه زود برگردین دیروز با هم رفته بودیم جشن نوروز کودکان خیلی بهت خوش گذشت و کلی هیجان زده بودی همه دورمون جمع می شدن و شما را نیگاه می کردن عزیز مامان امیدوارم سال خوبی را شروع کنی و همیشه و همیشه ما سه تا باهم خوش و خرم و در سلامتی و نعمت باشیم ر...
1 فروردين 1391

پیشرفت

نمک نمکدون مامان دخترم جونم واست بگه که الان 3 روز که می چرخی روی شیکمت و سعی می کنی خودت را بکشی جلو بعد 4-5 دقیقه هم خسته می شی و شروع می کنی جیغ زدن دوباره میزارمت رو پشت و در عرض 1 ثانیه بازم می چرخی رو شیکم و ....       دیروز به همراه بابا گلی رفتیم آخرین چهار شنبه سال را جشن گرفتیم و شما کلی تفریح کردی همش کلی آدم دنبال کالسکه شما میو مد و نیگات می کرد و اجازه می گرفتن واسه عکس گرفتن خانمی الان دو روزه که لب پائینت را می مکی   ساینا دیوونتم مامان هر روز که می گذره بیشتر وجودت را باور می کنم و عاشقتر از روز قبل می شم دوست دارم دخترم ...
25 اسفند 1390